۲۵ مهر ۱۴۰۴، ۱۲:۵۲
۰
۰

ما در برترین‌ها در سوگ همکار قدیمی خودمان نشسته‌ایم، مات و مبهوت، دنیا دور سرمان می‌چرخد.

برای سعید خرمی که ناباورانه رفته است

ما در برترین‌ها در سوگ همکار قدیمی خودمان نشسته‌ایم، مات و مبهوت، دنیا دور سرمان می‌چرخد. سعید رنجور شده بود، درد می‌کشید، سرطان کلافه‌اش کرده بود اما یک لحظه هم باور نکردیم که دقایقی خواهد آمد که ما همچنان باشیم و او نباشد. ۱۲ سال حضورش در برترین‌ها فقط یک همکاری نبود، رفاقت بود، رفیق بودیم، چرا این‌ها را اینجا می‌نویسیم؟ نمی‌دانیم! شاید چون مرگ را چاره‌ای نیست، شاید اصلا چون فکر می‌کنم، فکر می‌کنیم او فردا صبح مثل هر روز که قدم‌های محکم و استوار داشت، خواهد آمد، سر به سرش خواهیم گذاشت و روزمان را با لبخند و کرشمه توامان سعید شروع خواهیم کرد. شروع خواهیم کرد؟ 

پس این قاب سیاه که تو را محصور کرده چیست؟ پس این پیام‌ها و تماس‌ها چه می‌گویند؟ واقعا رفته‌ای؟ رفته‌ای. رفته‌ای و این بار ما باید کارها را بدون کمک تو انجام بدهیم، کار سخت تحمل کردن را.

آخ سعید، تو همیشه کمک بودی، کاش برای تحمل نبودنت هم کمک بودی، آخ سعید، نوشتن درباره نبودن تو چقدر سخت و محال است. من و ما چرا باید تسلیت بشنویم؟ چرا باید تسلیت بگوییم؟ نفرین به این جمعه که اولین روز نبودنت است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha